شهر عشق
نظر نمی کنی چرا؟ به من که جزء وفا به تو دگر گنه نکرده ام. به من که سرو قامتم خمیده شد برای تو. به من که خون دل خورده ام به جای آب زندگی. من که خون به جای اشک فشانم از برای تو. به من که وصل تو بود همیشه آرزوی من.
به من که جزء به روی تو به کس نگه نکرده ام.
نظر نمی کنی چرا؟
به من که شسته ام به اشک ز عالمی گناه تو.
نظر نمی کنی چرا؟
به من که جان نهاده ام به کف برای زندگی.
نظر نمی کنی چرا؟
به من که با اشاره ات سر افکنم به پای تو.
نظر نمی کنی چرا؟
به من که بهر وصل تو بریخت آبروی من؟
نوشته شده در سه شنبه 89/9/2ساعت
10:16 عصر توسط ali نظرات ( ) | |
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |